اجر مادی و اجر معنوی

در یه مراسم که در تجلیل از کار شایسته ای که یه نفر انجام داده بود :

 

سخنران : بسیارند جوانانی همچون ایشان که نه به خاطر اجر و مزد مادی که به خاطر اجر معنوی همچین کارها و کارهای بزرگتری نیز انجام میدن !

برای اینها اجر معنوی قضیه است که اهمیت داره نه مادی !

قهرمان داستان : از آنجایی که یک چیزهایی برای من و یک چیزهایی هم برای شما امکانپذیر نیست و از آنجایی که تامین اجر معنوی این کار از دست شما خارج است و فقط از آن بالایی بر می آید  و همچنین جبران گذشت از چنین اجر مادی برای من میسر نخواهد بود تر جیح میدهم اجر مادی را گرفته و از اجر معنوی چشم بپوشم !

 

 

پ.ن: سرکه نقد به از حلوای نسیه

 

پ.ن2: یه عده انسان نماها با وعده دادن اموراتی که اختیارش را ندارند و نخواهند داشت حتی کوچکترین منافع مردم را هم با این بهانه ها بالا میکشند

 

پ.ن3: همین انسان نما ها میتوانند با زبان چرب خود مردم را به پست ترین حالت ممکن به انواع حیوانات تشبیه کنند پس نباید جلوی آنها کم آورد

 

پ.ن4: هر عملی مزدی دارد و خجالتی ندارد وقتی عملی برای کسی انجام میدهی انتظار مزد داشته باشی که واکنشی کاملا معمول و عادی است

دروغ

++: یاشار آیا تو به من دروغ گفتی و سر من کلاه گذاشتی و به من خیانت کردی ؟

یاشار: میدونی خیلی کم پیش میاد که من به کسی دروغ بگم یا حتی سرش کلاه بزارم و یا بطور کلی بهش خیانت کنم

++: ممنون ، خیالم راحت شد ! کاری نداری ؟ خداحافظ !

.

.

.

.

@: یاشار حس کردم داری بهش دروغ میگی

یاشار: نه به هیچ وجه ! اشتباه نکن ! من بهش دروغ نگفتم فقط بهش راستشو نگفتم

زرنگ؟

اصولا توی کشور ما مفاهیم عوض شده و هنجارها به صورت ناهنجاری و ناهنجاریها به صورت هنجار بیان میشه

مثلا : طرف میره نمایشگاه یه ماشین میخره و میاره یه دستی به سر و گوشش میکشه بعد 48 ساعت نگذشته می بره همون ماشینو یه قیمت خیلی بالاتری میفروشه و در این 48 ساعت هم شاید تنها کاری که واسه ماشین کرده اینه که یه دستمال کشیده به اینور و اونورش یا روغنشو عوض کرده یا یه کارای جزیی دیگه که اصلا کار فنی به حساب نمیاد تا تاثیری در قیمت داشته باشه

اونوقت توی جامعه ما بهش میگن یارو رو دیدی؟ چقدر زرنگه ! دو روز نشد کلی منفعت کرد !

حالا فرض کنیم یه آدم خوب و درست به هر علتی میخواد ماشینی رو بفروشه این آدم ماشینو میبره نمایشگاه و صادقانه به خریدار میگه که ایرادی داره یا نه و اگه داره ایرادش چیه و ماشین از کجاها می لنگه اونوقت احتمالا طرف هم میزنه تو سر مال و به قیمت خیلی ارزونتری از دستش در میاره حالا گیرم که نزد تو سر مال! بعد از خرید ماشین واسه دوستاش عوض اینکه از وجدان طرف تعریف کنه میگه یارو خر بود هیچی بارش نبود احمق بود! چندرغاز بهش دادم ماشین دسته گلشو از چنگش در آوردم و بدبختانه همه هم به به و چه چه میکنن که چه آدم تیزی هستی تو !

 

 

پ.ن : این یه مثال کلیشه ای بود ولی همه مون توی همه کاری اینطوری هستیم یا تماشاگریم که نمیدونیم چه کسی رو باید تشویق کنیم و چه کسی رو نه ؟! و یا خودمون طرف معامله ایم که خیلی هم زرنگیم !!!

با ماشین رسوندن

یه ماشین مدل بالا تو یه خیابون نگه میداره

یه خانوم معولا خوشگل و کلاس بالا و با آرایش غلیظ بعد از کلی بگو بخند با راننده دست میده و خداحافظی میکنه و از ماشین پیاده میشه

بعد 50 یا 100 متر دیگه رو بر میگرده و در خونه رو میزنه یا باز میکنه و میره تو !

 

 

پ.ن: این دفعه نمیخوام مثبت ببینید لطفا کاملا واقع بین باشید

 

پ.ن2: اگر راننده قصد راحتی بیشتر اون خانوم رو داشته پس چرا زحمت 50 یا 100 متر پیاده روی رو بهش میده در حالیکه از همون مسیر اومده ! مگه خونشونو نمیشناسه ؟

جبر

مبارک باد برای چه ؟

کل کشیدن ؟

قند سابیدن ؟

تور سفید ؟

من که میدانم به اجبار پای سفره ام !!

 

 

پ.ن:این پست شاید به نوعی ضمیمه پست قبلی باشه و حتی قرار نبود که پابلیش بشه ولی بنا به دلایلی شد

دوست داشتن

مراسم بزرگ

تور سفید

مردها و زنهای غریبه

کل کشیدن زنانه

خطبه های سه گانه

و هزار دنگ و فنگ دیگر

یعنی که چه ؟

یعنی اجازه میدهم که دوستم بداری ؟

من درد مشترکم مرا فریاد کن !

چرا مینویسم ؟

این سوالیه که امروز برای خودم هم جالب شد توی یه اتفاق همزمان یکی از دوستان توی وبلاگش از چرایی نوشتنش پستی زده بود و این سوال رو از خودش پرسیده بود و همزمان دوست عزیزم منتظر این سوالها رو از من پرسیده بود :

کودوم وری باید به نوشته های شما نگاه کرد ؟

سیاسی ! اجتماعی ! ادبی ! هنری ! هیچ کودوم ! حرف دل ! یا چی ؟؟ یا اصلا برداشت آزاده ؟

دوست داشتم بدونم شما وقتی مینویسید چه جوری دارید فکر میکنید ؟

خوب این سوالا واسه خود منم جالبه هر چند تا به حال درباره اش فکر نکردم ولی تقریبا میدونم که چی میخوام

راستش من تا به حال به چرایی نوشتن فکر نکردم شاید لزومی هم نداشته و حالا هم نمیخوام زیاد سر این مورد بحث کنم واسه من حرفی که میخوام بزنم اهمیت بیشتری داره تا اینکه چرا میخوام این حرفو بزنم چون توی دنیای به این بزرگی هیچ دوتا آدمی نیس که بطور صددرصد مثله هم فکر کنن و مثله هم عقیده داشته باشن پس من به هر دلیلی که نوشته باشم اون به خاطر دلیل خودش میخونه و در باره اش قضاوت میکنه و حتی اونو با دلایل خودش میفهمه !  واسه من صرفا خود حرف و چگونگی نوشتن و چطور نوشتن و از کجا وارد بحث شدن مهمه نه اینکه چرا مینویسم هر چند که این خودش موضوع مهمیه

راستش مفاهیم نظری همگی نسبی ان و این نسبی بودن باعث میشه هیچ تقسیم بندی مشخصی نشه در موردش انجام داد پس من حرفمو میزنم عمل و کنش خودمو نشون میدم و منتظر عکس العمل و واکنش دیگران می مونم هر کسی ممکنه با سطح فکر همسان جنبه های  مختلفی از مطلب رو اخذ کرده باشه و راجع بهش برداشت کنه همونطور که وقتی شما یه پست میزنید کامنتای مختلفی از جنبه های مختلف یه موضوع دریافت میکنید و این به خصوص به نحوه برقراری ارتباط مخاطب با مطلب داره که آیا مخاطب با مطلب ارتباط لازم رو برقرار کرده یا نه ؟

برقراری ارتباط هم به شما بستگی داره برای برقراری ارتباط سادگی و ساده نوشتن بهترین راه حله و در بیشتر موارد حتی کوتاه بودنش و مهمه که جایی برای حرف مخاطب باقی گذاشته بشه که بیاد و از همون راه وارد بحث بشه و مطلب ذهنی خودشو بگه !

در این مورد حرف زیاد میشه گفت ولی اینجا جای این حرفا نیس

آیا  من سیاسی مینویسم یا هنری یا ادبی یا برداشت آزاده یا هیچ کودوم ؟ گفتم که این بحث جزو علوم نظریه و کاملا نسبی و مخصوصا هم که این زمینه ها چیزایی نیستن که بصورت منفک و جدا از هم تعریف شده باشن و وقتی تو داری سیاسی مینویسی در عین حال اجتماعی هم هست و وقتی هنری مینویسی ادبی هم هست و وقتی اجتماعی مینویسی شاید تلفیقی از همه انواع نوشته ها باشه ولی من به شخصه چون خودمو آدم اجتماعی ای میدونم و بدجوری به روابطم وابسته ام همیشه توی این تقسیم بندی ها خودمو توی گروه اجتماعی قرار میدم هر چند که اجتماعی بودن دلیل بر سیاسی و هنری و ادبی و برداشت آزاد و هیچ کودوم نبودن نیست اجتماعی یعنی اجتماعی از همه چی و در عین حال اجتماعی !

من یه دوره خاصی مجنون احمد شاملو بودم (و الانم هستم ) و روزی نبود که سه چهار ساعت وقتم رو با شعرهاش نگذرونم و هر کسی احمد شاملو رو بشناسه میدونه که اون چه نگاهی به جامعه داره شاید نگاه اون در من هم اثر کرده !

بزرگترین ضرری که با احمد شاملو بودن برای من داشت یاس بود که الان چهار ساله که جز چند شعر اونم در مواقعی که دلم واقعا داشته میترکیده دیگه سراغش نمیرم ولی دلیل نمیشه که اونو فراموش کرده باشم من با احمد شاملو شخصیتم رشد کرده و نمیتونه چیزی جز اینی که هستم باشه و به قول خودش :

من درد مشترکم مرا فریاد کن !

اسماعیل

اکنون که اینگونه سکوت می کنم

بی گاه و بی تدبیر

آیا درختی را شبیه تر نیستم

که هیزم شکنش

در زیر سایه ، تبر تیز می کند

و قصد جانم دارد؟

 

 

مرا اما،

نه سکوت است

که زبانی به گفتن هر آنچه از سینه می گذردم نیست!

               ***

و اسماعیل

تنها می تواند آرزو کند

مگر خدایش فرجی تواند کرد

 

 

 

پ.ن: گویا این عید میخواد یه جوری میخواد واسه من تلخ شروع بشه توی همین چند روزه چند تا از دوستان دنیای مجازیم رسما در وبلاگشون رو بستن یا میخوان ببندن

 

خانه تکانی

دلم را تکانده است خبر آمدنت

دستمال به شیشه میکشم که بهتر ببینمت

عصر کامپیوتر

همین اول قضیه بگم که این وقایع درسته تحت عنوان طنز مطرح میشه ولی حقیقته محضه و اگه کسی باورش نداره نخوندش!

بچه محلی داریم که به از شما نباشه خیلی پسر گلیه و بزرگترین مزیتش که به نام بزرگترین ایرادش معروفه سادگیشه

ما هر وقت که دور هم جمع می شدیم از کامپیوتر و اینترنت و نرم افزار و سخت افزار و . . . پیش این دوستمون صحبت می کردیم که آخرش این بنده خدا که توی این باغ نبود و حتی به دردش هم نمی خورد به سرش زد که یه کامپیوتر بخره و از همون روز درد سر این آقا و اسباب خنده بچه های محل ردیف شد

ایشون در این باب سوتی های زیادی داشته و کماکان دارن اینجا بنده سه نمونه شو میگم و از بقیه میگذرم:

اولیش اینکه اوایل ایشون هی برنامه ویندوزش رو خراب می کرد و هی بچه ها براش ویندوز می زدن یه روز یکی از بچه ها رفت خونه این دوستمون تا براش ویندوز نصب کنه و با یه علامت تعجب بزرگ روی سرش اومد بیرون و به ما گفت که نمی دونم کامپیوتر رو چیکارش کرده که کامپیوتر درایو فلاپی رو نمی شناسه حسابشو بکن که کامپیوتر بودن نصب هیچ سیستم عاملی هم می تونه درایو فلاپی رو بشناسه تا دیسکت راه انداز رو ساپورت کنه حالا سر سیستم عامل ویندوز چه بلایی اومده بوده که فلاپی رو نمی شناخته الله اعلم

دومی این بود که ایشون بعد از طی مراحل پیشرفت یه روز هوس وبگردی و اینترنت به سرشون زد و از اونجایی که امکاناتشو داشتن که اینکارو بکنن رفتن و یه کارت اینترنت خریدن حالا تصورش رو بکنین که کارت به دست اومده محله و از بچه ها راجع به نحوه استفاده کارت اینترنت می پرسه یکی از بچه هام نامردی نکرد و گفت که درایو فلاپی کامپیوترت که بحمدا... به راه هست؟اونم با چه خوشحالی گفت آره سالمه سالمه! بعد این دوستمون بهش یاد داد که چه جوری کارت اینترنتش رو توی درایو فلاپی جا بزنه و چطور راه اندازیش بکنه و وارد دنیای اینترنت بشه اونم با دقت گوش داد و تشکر کرد و رفت

تا این بنده خدا خداحافظی کرد محله پر شد از کر خنده ولی فرداش . . . . چشمتون روز بد نبینه!!!

سوتی سومش بعد از کلی وقت که دیگه چیزی از ما نمی پرسید اتفاق افتاد و اون نصب آنلاین نرم افزار نود32 بود که ما یه غلطی کردیم و براش یه ویروس کش دادیم تا نصب کنه و تازه یادش هم دادیم که برنامه خودش اتوران هست و فقط کافیه که توی همه پنجره هاش اینتر بزنه تا کلمه فعال که همانا نکست باشه بره جلو و فقط توی یه پنجره کد سریال رو وارد کنه و کارشو ادامه بده بعد پنجره بسته میشه و برنامه نصب شده.

ساعت 12 نصفه شب تلفن منزل ما زنگ زد و من گوشی رو برداشتم و مجبور شدم  به صورت آنلاین نصب برنامه رو توضیح بدم تازه بعد از کلی طی طریق که الان چه پنجره ای ظاهر شد و چه پیغامی داره و چیکار باید بکنیم تازه به این مرحله رسیدیم که برنامه براشون نصب نمیشه و این بنده حقیر مجبور شدم کامپیوتر خودمو روشن کنم برنامه نود32 رو از حالت نصب در بیارم و دوباره از نو قدم به قدم همپای این رفیقمون برنامه رو نصبش کنم بعدشم کلی تشکر و بعداز اونم کلی قسم و آیه که جان من اینو به هیشکی نگی و توی محل هو نیفته که چطور شده و من چون به تو اطمینان داشتم بهت زنگ زدم و از این حرفا....

 

پ.ن:هیچ وقت به یه آدمی مثله من اعتماد نکنین چون اگرم توی محل به 5 نفر نگه توی اینترنت به 500 نفر میگه

 

بی ربط نوشت: دوستان باید ببخشند دم عیدی خیلی سرم شلوغه

دوست خوب

لذت داشتن یه دوست خوب توی دنیای بد مثله خوردن یه فنجون قهوه گرم زیر برفه

درسته هوارو گرم نمیکنه ولی آدمو دلگرم میکنه

 

 

پ.ن: دوستی و دوستای خوب

 

پ.ن2: یکی از بهترین دوستای دنیای مجازی من ، پاپیروس عزیزم بود که چند روز پیش ناگهانی و یهویی درست مثله انتخاب علی دایی به مربیگری تیم ملی و یا اعلام سهمیه بندی بنزین ، یهویی وبلاگش رو بست و ما رو  از قلمش محروم کرد بیشتر کسایی که به وبلاگ من سر میزنن کم و بیش باهاش آشنایی دارن و میدونن که این دوست عزیز از اون کسایی نبود که بیاد و فقط بگه که به روزم و یا سر بزن و یا چیزای مشابه !

ایشون از اونایی بود که مطلب رو میخووند و باهاش ارتباط برقرار میکرد بعد کامنت میزاشت

مطالب وبلاگ خودش هم مسایلی بود که اکثرا دغدغه جامعه  امروز  ما بوده و هست و معمولا از جنبه هایی به بررسی مطالب می پرداخت که دیدگاه جدیدی رو به  همه نشون بده ! حالا این دوست خوب وبلاگش رو بسته و حداقل یک نفر رو از راهنمایی ها و نقطه نظرات خودش محروم کرده . امیدوارم که زود برگرده