آرزوهای محال

سلام

این غریبه منو به یه بازی وبلاگی دعوت کرده بود که تو این بازی باید هفت تا از آرزوهای محال خودتو می نوشتی راستش عمل این دوستمون منو یاد این انداخت که چه آرزوهایی دارم و کودوم آرزوهام محاله و کودوم آرزوم میشه و میتونه عملی باشه

یعنی راستش کودوم یک از آرزوهای ما واقعا محالن ؟

اصلا شرایط تو برآورده شدن آرزوها نقشی دارن ؟

اگه دارن چقدر نقش دارن ؟

راستش بعد از اینکه خواستم این هفت تا آرزو رو بنویسم یه جورایی توش موندم !!

نه اینکه من هیچ آرزویی نداشته باشم یا اینکه هیچ آرزوی محالی نداشته باشم ولی دیدم که این آرزوهایی که من دارم از اونا به عنوان آرزوهای محال اسم می برم همشون به نحوی تحت تاثیر شرایط قرار دارن !

یعنی به شدت تحت تاثیر شرایط قرار دارن

حداقل در مورد من که اینطوره

حالا من چه آرزوهای محالی دارم ؟

یکی از آرزوهای محال من اینه که کاش یه گوشه دیگه ای از دنیا به دنیا میومدم ! (منظورم همین آدمیه که هستم با تمام استعداد های داشته و نداشته خودم و با تمام خصوصیاتی که کمتر از شرایط محیطی خودم اخذ کردم )

اشتباه نکنین این به عنوان نداشتن عرق ملی یا تعصب نداشتن نسبت به وطنم نیست چون من هر کجا که به دنیا میومدم حتما عرق ملی اونجارو داشتم و تعصب اونجارو توی همه زندگیم تاثیر میدادم

یکی دیگه از آرزوهای محالم اینه که یه نیروی خیلی بزرگ و قوی توی وجودم داشتم که هر کاری رو که اراده میکردم با اون نیرو انجام میدادم و همزمان با این نیرو شخصیتی داشتم که هر کاری رو که به ذهنم میرسید اراده نمیکردم که انجام بدم (یعنی یا همزمان این دوتا رو داشتم یا اینکه هیچ کودومشو نداشتم که البته گویا بخش دومش زیادم محال نیست چون الان دقیقا همینجوریم )

یکی دیگه از آرزوهای محالم این بود که میتونستم تو زمان سفر کنم البته بازم واسه این کارم یه شرط دارم که این تواناییم با داشتن جنبه این کار همزمان می بود

یکی دیگه از آرزهای محال من ......

راستش دیگه چیز دیگه ای بشه به عنوان یه آرزوی محال ازش اسم برد به ذهنم نمیرسه

 

حالا شما چه آرزوهای محالی دارین ؟

من به عنوان ادامه این بازی همه لینکامو به این بازی دعوت میکنم ولی اصراری هم بهش ندارم یعنی اجباری در کار نیست هر کی دوست داشت این بازی رو ادامه بده

دوست دارم اگر هم کسی نمیخواد این بازی رو ادامه بده بیاد و از آرزوهای محالش بگه و حتی از آرزوهایی که به نظرش محال میرسه

 

 

پ.ن: من اصولا اهل شعار دادن نیستم و اون آرزوهایی که گفتم همشون واقعا آرزوهای واقعی منن بدون کم و کاست ، پس لطفا کسی گیر نده که داری شعار میدی

پیرهن عرق کرده !!

از وقتی وارد ورزشگاه شد چشمم بهش بود

با اون کارایی که میکرد فکر کنم نصفه آدمایی که اونجا بودن بهش توجه میکردن

لباس تیم خاصی رو نپوشیده بود ولی از وقتی وارد ورزشگاه شد درست بین همون دسته ای که نزدیک همون در نشسته بودن نشست و با اون بوقی که نمیدونم از کجا گیر آورد یا بهش دادن شروع کرد به بوق زدن ! بوق هم که نمیزد گلوشو جر میداد که : حمله حمله ..... یا .........تیم ما قهرمانه !

 

کشت خودشو با اون تشویقاش

مطمئنم که خیلیا دوست داشتن جای اون باشن یا حداقل مثله اون باشن

پدری که بچه شم آورده بود واسه تشویق تیم محبوبشون اونو به بچه اش نشون میداد و میگفت : میبینی پسرم ! مشوق یعنی این !! هوادار یعنی این !! میبینی چقدر خوب داره تشویق میکنه ؟ میبینی چقدر تیمشو دوست داره ؟ میبینی چقدر به تیمش علاقه داره ؟ میبینی چقدر خوب تشویق میکنه ؟ هوادار یعنی این !!! دوست دارم وقتی بزرگ شدی تو هم مثله این آقا تیم محبوبت رو طرفداری کنی ! وجود همچین آدمایی واسه یه تیم نعمتیه !

 

همینجور داشت تشویق میکرد و گاهی هم که تیم حریف خوب بازی میکرد یا از تیم خودش جلو میفتاد فحشی نبود که نثار بازیکنا و مربی و دست اندرکاران و کادر فنی و هواداران و ... تیم مقابل نکنه ! افکار کلی آدم رو به گند کشید با بعضی کارا و حرفاش !!

دست آخر هم تیمش باخت !

بازیکنای تیم برنده به نشونه تشکر از هواداران پیرهنای عرق کرده شونو در میاوردن و مینداختن واسه تماشاگران !

با چشمای خودم دیدم که سر یه پیرهن عرق کرده که مال بازیکن تیم مقابل بود که انداخته بود بین تماشاگرا داشت با یکی از هوادارای اون تیم گل آویز میشد و دست آخر هم با کلی تجربه در باب فحش و ناسزا که داشت تونست پیرهن عرق کرده رو بدست بیاره ! اونم پیرهن بازیکنی رو که شاید بیشتر از همه بهش فحش داده بود !

 

دیدم همون پدر رو که با دیدن این صحنه ها مبهوت مونده بود و طوری داشت برخورد میکرد که بچه اش دیگه بیشتر از اون این آقا رو نبینه ! دیدم که خجالت میکشید تو چشای بچه اش نیگا کنه ! دیدم که فقط ساکت بود ! دیدم که دست بچه شو گرفت و میخواست که فقط از ورزشگاه بره بیرون ! دیدم آدمایی رو که واسش سر و دست میشکستن و سوار کولشون میکردنش که صداش به همه برسه ! دیدم که چه جوری با احساسات خیلیا بازی کرد  ! دیدم که یه پیرهن عرق کرده ......

عوامل آشنایی

توی دنیا خیلی از چیزا میتونن باعث خیلی از نزدیکیا و حتی باعث خیلی از عشقا بشن

حالا این خیلی چیزا میتونن چیزای مثبت و یا منفی باشن

 

توی دانشگاهمون بین ورودی های قبلی از ما یه دختر و یه پسر بودن که معتاد بودن و کمابیش بچه ها از اعتیادشون خبردار بودن ولی هیچکس فکر نمیکرد که اعتیاد باعث آشنایی و نزدیکی این دو تا بشه

از نحوه آشنایی شون کسی زیاد اطلاعی نداره ولی همینو بگم که این دو تا با هم آشنا شدن و به هم نزدیک شدن و حتی کارشون به مرحله ازدواج هم رسید و قرار شده بود که برای شروع زندگی جدیدشون هر دوشون برن و ترک کنن و البته برای این کارم اقدام کردن ولی همون اوایل پسره منصرف شد و ادامه نداد !

یه روزی به طور اتفاقی توی یه مسیر طولانی من و شاهین هم مسیر شدیم ، حس فضولیم گل کرد و وقتی باهاش سر صحبت رو باز کردم فهمیدم که بر خلاف انتظار من آدم کم شعوری نیست و حتی خیلی تیزتر از اونیه که من فکرشو می کردم ! وسط صحبتاش گفت که حتما دوست داری در مورد مساله من و پروانه و قضیه ترک کردنمون چیزایی بدونی !

با اینکه از رو شدن دستم کمی خجالت کشیدم ولی بهش فهموندم که واسم جالبه و اونم قضیه رو واسم گفت که تنها وجه اشتراک من و پروانه صرفا اعتیادمون بود ! اعتیادی که منو به اون و اونو به من نزدیک میکرد و وقتی ما به دلیل شرایطمون به همدیگه علاقمند شدیم و تصمیم گرفتیم که ازدواج کنیم و قبل از اون هم ترک کنیم ، اول ذوق زده بودیم و با اشتیاق هر دومون قبول کردیم ولی وقتی رفتیم جلو ، توی همون دو سه روز اول کاملا وقت داشتم که به این قضیه فکر کنم و این نقطه اشتراک رو پیدا کنم !

مونده بودم که به پروانه هم بگم یا نه ؟ ولی تصمیم گرفتم که بهش چیزی نگم و چیزای دیگه ای رو بهونه کردم و از ترک انصراف دادم و از زیرش در رفتم .

(در حین اینکه داشت این چیزارو واسه من میگفت یه جورایی بغض گرفته بودش و با صدای خفه ای داش حرف میزد )

پروانه چند روز اول از انصرافم خبردار نشد و بعدشم چون دیگه شروع کرده بود و به نوعی مراحل سختش رو گذرونده بود دیگه یا نخواست یا نزاشتن که انصراف بده و ادامه داد و ترک کرد

خیلی براش خوشحالم

ققنوس !!

گفتم : چرا داری زندگی ام را به آتش می کشی ؟

گفت : تو ققنوسی !

می خواهم دوباره متولد شوی

                                جوانتر و زیباتر !!

 

 

پ.ن:‌ اینجا همونجاییه که صلاح مملکت خویش رو خسروان نمیدونن !

 

پ.ن۲: منظور دخالت های بیجا و انجام کارایی از جانب خود آدم واسه آدمه که یعنی مثلا من صلاحتو میخواستم و صلاحتو بهتر از خودت میدونم و این برات بهتره !

علی سنتوری ها و هانیه ها !!!

فیلم سنتوری رو بیشتر دوستان دیدن

نمیخوام در مورد سنتوری صحبت کنم ولی با دیدنش یه چیزی یادم افتاد که بهونه ای شد واسه طرحش

در مورد ازدواج و زن و شوهر و عقد و قول ها و قسم ها

 

تا اونجایی که من میدونم موقع عقد ، عروس و داماد به همدیگه و به خودشون در حضور جمع قول میدن و قسم میخورن که در بد و خوب و در سختی و شادی کنار هم باشن و همدیگه رو تنها نزارن !

 

پس چرا هانیه این فیلم و هانیه های دیگه گاهی این قول و قسم یادشون میره و وقتی به روزای بد میرسن و به سختی میخورن و از طرفی هم یکی دیگه از راه میرسه فراموش میکنن که چه روزای خوبی با این آدم داشتن و حالا که نوبت سختی و روزای بد زندگی رسیده باید کمی تحمل کنن و سعی کنن که این مانع رو به کمک هم رفع کنن

آیا این درسته که زیر قول و قسم و همه چیزای دیگه بزنن و با اونی که تازه از راه رسیده برن ؟ و آدمی رو که همه خوشی هاشو به پای این هانیه ریخته و در کنارش بوده رو تنها بزارن ؟

 

 

 

 

پ.ن: منظورم فقط موقعیت مطرح شده تو این فیلم نبود و هستند کسایی که نه معتاد میشن و نه کار خلافی میکنن ولی اونا هم تنها می مونن

 

پ.ن2: کاش یه نفر مشخص کنه که اون شرایط بد و سختی که هانیه ها قرار بوده که در اون شرایط همراه و کنار علی سنتوری ها باشن کودومه ؟

باج خواهی وبلاگی

تا حالا باج خواهی وبلاگی دیدین ؟

دقت کردین اکثر دوستانی که میان و به وبلاگ سر میزنن متن رو نمیخونن و اگر مجبور نبودن و میتونستن شمارو به یه طریق دیگه به وبلاگ خودشون دعوت کنن و آمار وبلاگشونو بالا ببرن حتما از گذاشتن اون کامنت کلیشه ای هم خودداری میکردن (البته به جز دوستانی که معمولا به آدم لطف دارن )

بعضیا هم هستن که درسته به زبون نمیارن ولی حرف اصلیشون اینه که :

کامنت بزار تا کامنت بزارم !

 

این همون قضیه است که من ازش به عنوان باج خواهی وبلاگی یاد میکنم

آیا اصلا کسی به کامنت من احتیاج داره ؟

آیا اگه کسی به پستای من یا شما کامنت نزاره میمیریم ؟

جواب همه این سوالا معلومه ولی از اونجایی که ماها انسانهای اجتماعی هستیم و دوست داریم که توی شادی و غم یکی کنارمون باشه و یا حتی دوست داریم کسی باشه که باهامون اظهار هم نظری کنه تا هم از صحت نظراتمون بیشتر خبردار بشیم و همینکه از لحاظ روحی شارژ بشیم و همینکه از خوندن نظرات دیگران لذت ببریم (حالا چه مثبت و چه منفی و چه در جهت و چه در خلاف جهت نظرمون باشه) دوست داریم که دوستانی باشن که بیان مطلب رو بخونن و اگه ارتباطی برقرار کردن یه نظری هم بدن و این نیاز به باج خواهی نداره !

هستند وبلاگهایی که آدم با اینکه اونا با مطالب ما ارتباط برقرار نمیکنن و کامنت نمیزارن ولی دوست داره که بره و مطالبشونو بخوونه و لذت ببره

 

پ.ن : اگر مطلب رسا نبود دوستان باید ببخشند فعلا انقدر دغدغه ذهنی دارم که نمیتونم بیشتر و بهتر از این مساله رو پرداختش بدم

سبزه - گره - آرزو

سبزه خودش را گره زد

آرزو کرد

و به آب انداخت

سبزه مرا اما

نگاهی نکرد حتی

آرزویم را گره زد

و به دور انداخت !!

تعبیر

مردم مادوست دارن و عادت کردن از هر چیزی همونی رو که دوست دارن برداشت کنن و کاری به واقعیت ماجرا نداشته باشن

وقتی با یه جنس مخالف حرف میزنی طرف با خودش میگه : نیگا! بچه مردم رو از راه به در کرد ! میخواد مخشو بزنه ها ! میخواد زیر پاش بشینه ها ! و زود رابطه رو به عشقولانه و یا به سکس تعبیر میکنه !

وقتی میخوای به یکی ابزار احساسات کنی و بهش میگی عزیزم ! یا خودش زود فکرش مغشوش میشه و یا اینکارو واسش انجام میدن که یعنی چی ؟ منظورش چی بود ؟ و ...

وقتی دنبال یه فیلتر شکن میگردی همه فکرشون فقط به سایتهای سکسی میره

وقتی در مورد یه پسر سوال میکنی زود میگن خبریه ؟ معتاد شده ؟ قاچاق میکنه ؟ به ناموس کسی اهانت کرده ؟ گرفتنش ؟ و .....

وقتی در مورد یه دختر سوال میکنی زود میگن با کسی دیدیش ؟ جای خاصی بود ؟ رفتار خارج از محلش با داخل محلش فرق میکنه ؟ سوار ماشین کسی شد ؟ و .......

 

و در هر موردی این قضایا هست و انگار همه مردم بدن یا کارای بد میکنن و دنبال فرصت میگردن !

و این فرهنگ غلط (البته اگه بشه بهش گفت فرهنگ ) بدجوری شیوع پیدا کرده و متاسفانه همه گیر هم شده

کاش سعی کنیم خودمون واسه این مشکل یه راه حل پیدا کنیم

 

از دین خارج !!

اگر تو را بپرستم

آیا مرتدم ؟

          یا مشرک ؟

 

 

پ.ن: دوستان خواهند بخشید من چند مدتی نبودم (یعنی شاید هم بودم ها ولی نبودم ) و بنابراین نتوانستم به دوستان خوبم سر بزنم امیدوارم کوتاهی مرا ببخشند
بزودی کامنتهای پر مهر دوستان در پست قبل را پاسخ میدهم و به همه آنها از باب وظیفه سر خواهم زد

تنهایی

تا حالا چقدر تنهایی رو حس کردین ؟

اصلا تنهایی رو به معنای واقعیش حس کردین ؟

نه اینکه مثلا کسی درکت نکنه و تنها باشی ! نه !

اینکه اصلا کسی نباشه که درکت بکنه یا نکنه !

 

اولین چیزی که توی عید دیدنی های امسال بد جوری توجه منو به خودش جلب کرد همین مطلب بود

 

وقتی گلناز خانوم که یه بیوه به سنی حدود 30 تا 35 ساله اس اومد خونمون واسه عید دیدنی کم مونده بود واقعا دور سر مامانم اینا بگرده !!

با اینکه مدت زیادی نیست که با هم آشنا شدن ولی هر دفعه که میاد کادو و هدیه میاره ! من مونده بودم این خانوم که یه زن تنهاس با یه کار کارگری که در آمد و بخور و نمیر داره و خودشم سواد چندانی نداره و احتمال اخراجش هر آن میره چرا اینطور دست و دلبازی میکنه ؟ تا اینکه فهمیدم بیچاره خیلی تنهاس و با خونواده خودشم چندان ارتباطی نمیتونه برقرار کنه و چون دوستی هم نداره و محیط کارش هم برای این کار مناسب نیست و احتمال اخراجش با کوچکترین اشتباه سهوی وجود داره این بنده خدا از تنهایی داره میترکه ! و حالا که با خونواده ما آشنا شده چون ایشون رو خیلی خوب تحویل میگیرن و باهاش خیلی دوستانه برخورد میکنن علاقمند به دوستی با خونواده ما شده و نمیخواد به هیچ قیمتی این ارتباط رو از دست بده واسه همین سعی میکنه با راههایی که به عقلش میرسه این ارتباط رو عمیقتر و صمیمی تر و ادامه دار ترش بکنه !!

خدایی دلم واسش سوخت ! یعنی واسه یه همچین شرایطی که ممکنه واسه هر کسی پیش بیاد !

توی دنیای امروز که به نوعی عصر ارتباطات و دهکده جهانیه ! کسی هست که واسه خاطر یه دوستی ساده ، واسه خاطر اینکه کسی باشه که باهاش درد و دل کنه ، کسی باشه که حرفی غیر از حرف کار باهاش بزنه ، کسی باشه که بتونه بهش بگه دوستم ، کسی باشه که باهاش صحبتای زنونه بکنه چقدر داره تقلا میکنه و خودشو به آب و آتیش میزنه حتی حاضره به نوعی باج بده که این رابطه رو از دست نده !!

 

اکثر ماها انقدر آدم دور و برمون ریخته که کک مون هم نمیگزه اگه یکی از افراد دور و برمون نباشه یا ارتباطش رو باهامون قطع کنه !

حتی گاهی وقتا با اینکه از لحاظ روانی به طرف وابسته هستیم و بهش احتیاج داریم ولی چون گزینه های دیگه ای هست معمولا از خیرش میگذریم و غرورمونو نمیشکنیم مگر اینکه طرف غرورشو بشکنه چه رسد به اینکه بابت یه رابطه به کسی باج هم بدیم

 

ولی این موارد چی ؟

آیا شما تا حالا به معنای واقعی تنها بودین ؟ احساس تنهایی کردین ؟

طوریکه غرورتونو به خاطر تنها نبودنتون بشکنین ؟

اصلا تنها بودین ؟

روشنفکری !!

از بازار تا خانه

تمام برچسب های قیمت پشت ویترین ها را خواند !

این عید هم باید ارد روشنفکری بدهم !

 

 

پ.ن: این آخرین پستی خواهد بود که در سال ۸۶ آپ میکنم مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد ولی هر روز به وبلاگ خودم و دوستان سر میزنم و مخصوصا اونایی که دعوتم کنن حتما واسه عید دیدنی میرم

پ.ن۲: پیشاپیش عید رو به همه دوستان تبریک میگم مخصوصا به لینکهام و اونهایی که مدام بهم سر میزدن و با راهنمایی هاشون تنهام نمیزاشتن 

پ.ن۳: این مطلب هم کم و بیش در مورد با سیلی صورت رو سرخ نگه داشتن بود به خصوص دم عیدی میدونم که خیلیا واسش حرف و درددل دارن  

پ.ن۴: یه کمی هم خودمونو تحویل بگیریم !! ایمیلم توی پروفایلم هست کسی اگه کاری داشت میتونه باهام تماس داشته باشه حتی میتونید واسم تبریک هم بگید !!!!!!!!!!!!!!!