پنجره اتاقت به آسمون ، هر چقدر که بزرگتر باشه ، اونقدر بهتره! حتی اگه پنجره ات به اندازه یه دیوار کامل از اتاقت باشه خیلی هم بهتره
اما یه چیزی هست که خیلی مهمه ، برداشتت از آسمون ، فقط به اندازه ابعاد اتاقت وابسته است که چقدر بتونی برداشت کنی یا انبار کنی. اندازه پنجره فقط روی سرعت برداشتت تاثیر داره
اتاق = درک آسمون = بینش (بینش متعالی)
پ.ن: من اما دوست دارم هیچ حصاری محدودم نکنه و زیر آسمون زندگی کنم حتی وقتی میخوابم زیر سقف آسمون بخوابم
وقتی قراره خودم از خودم مچ گیری کنم می بینم که خیلی اشتباهات دارم که به راحتی میتونم انگشت روشون بزارم و بگم که:
چـــــــــــــــــــــــرا؟؟
و میدونم که همشون از عقده های خود من ناشی میشه
پ.ن: تا حالا با خودت شطرنج بازی کردی؟ میتونه خیلی مسخره باشه!!
پ.ن2: شاید تو نداشته باشی ، اما به نظر من همه یه عقده هایی دارن ، خب منم یکی
کم سن و سال تر که بودم فکر میکردم اگه بتونم کسی رو مجاب کنم ، یعنی عاشقم یا عاشق شدم یا عاشق میشم و یا چیزی تو همین مایه ها که به عشق ربط داشته باشه
اما حالا که فکر میکنم می بینم اگه کسی بتونه مجابم کنه یعنی که یه جورایی میتونم به عشق ربط داشته باشم!
وقتی میخوای برای خودت زندگی کنی دیگرون رو از دست میدی
و
وقتی میخوای برای دیگرون زندگی کنی خودت رو از دست میدی
پ.ن: میدونم توضیح لازم نیست ولی برای روشن تر شدن مطلب برای خودم اینجا یادداشت میکنم
منظورم حل شدن و هضم شدن شخصیت و خود واقعی آدمه که وقتی برای دیگرون زندگی میکنی دیگه چیزی نداری که برای خودت داشته باشی و برای خودت و برای دل خودت باشه و وقتی برای خودت زندگی میکنی چون میخوای هر کاری که دلت میخواد و برات لذت بخشه رو انجام بدی (البته در چهارچوب اخلاقیات) هستن کسایی که کارات براشون دلچسب و مطلوب نیست و یه دلخوریهایی پیش میاد در کل بهترین حالت برای زندگی کردن برای دیگرون اینه که پخمه باشی
فرق یه همسر با یه دوست دختر چیه؟
به لحاظ یکی از جنبه هایی که من فکر میکنم مهمترین باشه یعنی جنبه عاطفی ، در واقع هیچی!
حتی یه همسر خیلی بیشتر از یه دوست دختر (حالا گیرم که یه دوست دختر قدیمی که به پای کسی هم نشسته باشه) بهت خوبی میکنه و تر و خشکت میکنه و بهت میرسه و تولدت یادشه و برات کادو میگیره و بیشتر مراعاتت میکنه و شرایطت رو بهتر درک میکنه و بیشتر رعایت اوضاع و احوال روحی و روانی و مالی و خونوادگیت رو میکنه و ......
ولی مشکل اینجاست که همسر هر کار انجام بده جزو وظایفش دسته بندی میشه اما دوست دختر هر چی انجام بده جزو الطافش! و اینه که کارای همسر هیچوقت به چشم نمیاد
پ.ن: تفاوت همه چیز در نوع نگاه ماست
این فقط یه نمونه مثالی بود که بر اثر مشاهده یه رخداد به ذهنم رسید وگرنه خیلی چیزا اینجورین
توی این دوره و زمونه ؛ و توی این مملکت ؛ برای مردمی مثله ما که نمیدونیم و نمیخوایم و نمیتونیم که .......
برای خوش بودن و لذت بردن چن تا بهونه بزرگ هم کافی نیست
ولی برای ناراحتی و غم و خاطر ناشاد ، فقط و فقط یه بهونه کوچیک (در حد هیچ) هم کفایت میکنه
گاهی وقتا اهمیت دادن و گاهی حتی تن دادن به بعضی از محدودیت های خود ساخته و یا تعصبات و خود اجباریها ، باعث میشن که آدم به پیشرفت و در نتیجه به کمال خودش نرسه ! گفتم آدم یادم افتاد که یادآوری کنم که آدم یا همون انسان همیشه و همیشه انسان بوده و هست با هر رنگ و نژاد و قومیت و ملیت و فرهنگ و زبان و دین و مذهبی که داره و هیچوقت یک دین یا مذهب و یا یه رنگ و نژاد باعث نشده و نمیتونه باعث بشه که معنای انسان بودن از یه کسی برداشته بشه و در اولویت قرار دادن محدودیت های اینجنینی نه تنها درست و مناسب و صحیح نیست بلکه به عنوان یه محدودیت برای برقراری ارتباط با دیگر همنوعان و محدودیت برای رسیدن به کمال و تعالی هم میشه
کمال انسان در اجتماعی بودنه و این نیست مگر رعایت موازین انسانی و نه محدودیتهای خودساخته و خود اجباریهای قومی و قبیله ای و یا دینی و مذهبی و یا فرهنگی و زبانی!
گاهی وقتا ما بعضی از مسایل رو برای خودمون خیلی گنده اش میکنیم مسایلی رو که مطمئنا تا به حال به اصل و اساس و ریشه اش توجه نکردیم مسایلی که به چرایی به وجود اومدنش هم فکر نکردیم و صحت وسقم اش رو هیچ وقت بدون کنار گذاشتن حصارهای پیش فرض و تعصبات کاذب نسنجیدیم
مثلا عضو یه فوم بودن هیچ مزیت یا محدودیتی برای آدم به همراه نداره و هر کسی که این مساله رو برای خودش بزرگ میکنه و متعاقب اون برای جامه عمل پوشوندن به این فکر غلط ، خودشو از دیگر اقوام دور میکنه و در انزوا قرار میده و به دیگر اقوام اجازه نزدیک شدن نمیده به یقین داره خودشو از چیزی که میتونسته و میتونه بهش برسه و به کمال خودش نزدیکتر بشه دور میکنه! همینطور ملیت و نژاد و رنگ و دین و مذهب هم از این دست اند و باید به عنوان یه انسان همیشه به یاد داشته باشیم که بهترین و بالاترین و کاملترین حرف ، حرف خداست که هیچوقت انسان رو به این رفتار و تفاوت و تمایز قایل شدن بین انسانها راهنمایی نکرده
(داخل پرانتز بگم که حتی قبول داشتن یا نداشتن خود خدا هم در باورهای ما تاثیری بر انسان بودن ما نداره چون همه ما بطور یکسان بنده اون هستیم چه قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم)
پ.ن: میدونم که من در شرح و بسط چنین مسایلی مهارت و زبانآوری لازم رو ندارم ولی مطمئنم که گوشه ای از منظورم رو رسوندم که هر کسی با فکر در موردش ، به یه نتیجه قطعی و واقعی خواهد رسید.
پ.ن2: به نظرم رسید که این مطلب ارزش پابلیش کردن در دو جا رو داشته باشه پس اگه به پینوکیو هم سر زدین و اینو اونجا هم دیدین خرده نگیرین
امروز داشتم با خدامراد حرف میزدم
یعنی خدامراد داشت با من حرف میزد:
دیدی وقتی دو نفر به حد نفرت از هم بدشون بیاد و قهر باشن بعدش تو آشتی شون بدی! همدیگه رو می بوسن ولی همش دنبال یه بهونه کوچیک و ریز میگردن که یکی بخوابونه دم گوش اون یکی! خدام همینجوره! البته از نوع مثبتش
میدونی ماه رمضون واسه چیه؟
خدا انقدر آدما رو دوست داره که اگه آدما بفهمن توی خودشون جا نمیشن و منفجر میشن و ماه رمضون همون بهونه کوچیک و ریزه که خدا میخواد با اون آدمارو ببخشه!
توی گیر و دار یه بحران
اونی که عمل مناسب رو انجام میده قابل تقدیره یا اونی که ایده مناسب رو میده؟؟
توضیح نوشت: به نظرتون فکر مناسب قابل تقدیره یا عمل مناسب؟؟
پ.ن: همیشه دوست داشتم .......