الاغ ارابه خودشو که خیلی هم دوست داشت بست به خودشو جغد خواب آلود رو هم سوار ارابه کرد و شاد و شنگول به راه افتاد توی مسیری که اتقاقا خیلی هم شلوغ بود و از روبرو و پشت سر ارابه های زیادی میومدن , مدام روشو برمیگردوند عقب و داشت با جغد صحبت میکرد و حواسش هم پرت میشد و حتی چندین بار کم مونده بود که با ارابه های دیگه برخورد کنه , جغد که کمی خوابش پریده بود و جا خورده بود اول کمی تحمل کرد ولی بعدش وقتی کاسه صبرش لبریز شد رو به الاغ کرد و گفت: "دوست خوب! همه اینایی که توی این راه در حال رفت و آمد می بینی مثل خودت خرن! حواسشون بیشتر به جای دیگه است تابه کارشون! اگه دقت نکنی ممکنه تصادف بکنی و یه طوریمون بشه!"