پایین را نگاه نکن!

 

پایین را نگاه نکن

دستت

         دلت

               یا شاید پایت بلرزد

خودم خواستم که نردبان تو باشم!

پایین را نگاه نکن

تو باید به اوج می رسیدی

و اگر اینگونه از خویش گذشتم

تا از روی گرده های من

بر فراز همگان ایستاده باشی

شهوتی مهار ناشدنی بود

که از اعماق بر من زبانه می کشید

 

ساختن ات

پرداختن و پیراستن ات

و نردبانت شدن

همچون تکلیفی سنگین

بر شانه های کم توان من بود

که از بودنِ اکنونِ تو

بر آن فراز

سبکتر می نمود

پایین را نگاه نکن

خودم خواستم که نردبان تو باشم

اگر اینگونه از خویش گذشتم

اینگونه از حق خویش نخواهم گذشت

خودم خواستم که نردبان تو باشم

و خود کرده را تدبیر نیست!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد