تقریبا یه ماهی میشه که توی سنندجم و میتونم بگم که نگاه مثبت من به مردمانش و به شهرش نه تنها کمرنگتر نشده بلکه کمی هم مطمئن تر شدم که نظرم در موردش صحیح بوده
از قدیم هم تصویر حدودا زیبایی از مردمان کرد داشتم اما این تصویر از وقتی که به اینجا اومدم زیباتر شده , تمام این حرفا از این ناشی میشه که واقعا جو جالب و گیرایی در این شهر حاکمه و وقتی میری بین مردمش و داخل شهر حس غریبی نمیکنی و حس نمیکنی که دارن تورو به چشم یه غریبه نگاه میکنن و یا سنگینی نگاهشون روی شونه هات باشه هر چند که در خود من وقتی میرم داخل شهر به واسطه زبان کردی این مردم که در محاوراتشون استفاده میکنن تقریبا هیچی نمیفهمم و نمیدونم که چی میگن اما با این حال حس ناخوشایندی نداشته و ندارم
شاید سابقه خوب دوستان همزبان خودم (ترکها) در پستهای مدیریتی که در این پروژه و این شهر داشتن(چون بیشتر مهندسین ارشد این پروژه همگی افراد شایسته ای از همزبونای من بودن که رفتار و منش اشون مورد تایید همگان بوده) مزید بر علت شده که من این حس رو بیشتر داشته باشم
به هر حال چیزی که هست اینه که احساس غربت در این شهر به طرز غیرقابل باوری پایینه و میتونی خیلی راحت با مردم ارتباط برقرار کنی و آداب معاشرت داشته باشی
حرفها و پستهای زیادی برای گذاشتن در اینجا داشتم که فعلا ضروری نمی بینم که آپ کنم
پ.ن: هر روزی برای هر کسی به فراخور اتفاقی که براش میفته میتونه خوب یا بزرگ یا به یاد موندنی باشه
امروز برای دختر دایی کوچیک من یکی از اون روزاست چون داره عقد میکنه و من از همینجا بهش تبریک میگم و آرزوی شادی و خوشبختی براش دارم و ازش معذرت میخوام که نشد و نتونستم در مراسمش حاضر بشم