یکی از دوستانم میونه اش با دوست دخترش به هم خورده و با هم قهر کردن, منم با توجه به اینکه میدونستم که دوستم چقدر دوستش داره و واقعا میخوادش خواستم میانجی گری بکنم و آشتی شون بدم ولی دوستم حرفی بهم زد که فهمیدم که خودش بهتر میتونه زندگیشو اداره کنه و واسه اون تصمیم بگیره و بهتره که تا خودش ازم چیزی نخواسته , دخالتی نکنم
بهم گفت: تا حالا چندین بار شده که میونه شون بهم خورده و هر دفعه هم پیشقدم شده و به خاطر علاقه ای که به زندگیش و طرف مقابلش داشته یه جورایی اوضاع رو به روال سابق برگردونده اما دفعه آخری که اینکارو کرده به دوستش هم گفته بوده که این دفعه دیگه اگه اتفاقی افتاد , اون کسی که پا پیش میزاره و به اوضاع سر و سامون میده , این دوستم نخواهد بود و گفت که بهش گفتم که ما دیگه توی این سن و سال وقتی برای این کارا نداریم و ممکنه این کارای بچه گانه باعث اتفاقی بشه که غیر از خودشون , زندگی یکی دیگه رو هم خراب کنه
و در آخر بهم گفت اگه به من یا به زندگی در کنار من علاقه ای داشته باشه این دفعه خودش یه اقدامی میکنه و این دفعه خودش با یه تصمیم قطعی و با در نظر گرفتن همه جوانب و بدون در نظر گرفتن حرفای مردم , یه تصمیم میگیره که بتونه برای یه عمر پاش وایسه و بطور جدی پا پیش میزاره که سنت شکنی کنه و یه بار برای همیشه , این مساله رو اون حل کنه
بعد از شنیدن حرفاش بود که به جدی بودنش در زندگی کاملا پی بردم و ازش خواستم هر وقت کاری داشت که من بتونم براش انجام بدم بهم بگه تا مشتاقانه یه کمکی بهش کرده باشم
کلا نمی فهمم چرا ادما که کارشون به دفعات به منت کشی و پا جلو گذاشتن میرسه فکر نمیکنن مشکل اساسی وجود داره ؟!!!
نمیدونم شاید حق با توئه! به نظرت مشکل اساسی وجود داره؟ یا نه توهم مشکل اساسی وجود داره؟
گاهی وقتا در واقع چیزی وجود نداره و ما داریم در توهماتمون یه چیزی ایجاد میکنیم مثل اینکه بگی توی تاریکی لولو هست! و بعد بترسی