یه دختر ( نه از اونایی که آدم فکر ناجور در موردش بکنه ) از خونه فرار میکنه و بعد از یه سری ماجرا بر میگرده خونه.
پسر (در حالیکه باور نداره که اون دختر از خونه فرار کرده بوده) : درسته که دیگه این موارد توی کشور زیاد شده ولی فکر نمیکنم تو اینکارو کرده باشی ولی به هر حال تخیل قوی و حس گیری خوبی بود که تونستی به خوبی خودتو جای شخصیت اصلی بزاری و اینطور بیانش کنی !
دختر : ------ عزیز...
کاملاً اشتباه کردی.....
فرار دیگه یه چبز معمولی شده....
پس کاری نداره.....!!
...
خیلی راحت آدم می تونه فرار کنه...
و دلیلی هم برای خیال پردازی ندارم!!
پ.ن : آیا واقعا زیاد شدن یه مساله باعث عادی شدن اون میشه ؟
آیا واقعا عادی شدن یه مساله باعث میشه که بدون فکر در مورد خوب یا بد بودنش همه اون کارو بکنن ؟ اونم کسایی که یه عمر با مخالفت با اون مساله زندگی کردن ؟
پ.ن: شخصیت پسر داستان من نیستم پس در نتیجه دختر شخصیت داستان هم از دوستان من نیست پس لطفا هیچگونه پیش داوری صورت نگیره
Vala age dooste shoma ham bood, baz ham ghezavati nemishod kard! jomalat kotah ast v adam mitone 1000 joor tafsiresh kone:)
خیلی وقتا آدم احتیاج داره دور شه از هر چی دورش جمع شده...فقط دور شه... حالا چون دختره و هیچ جوره نمیذارن از حق طبیعیش استفاده کنه اسمش میشه دختر فراری ....
والا یه دخترم احتیاج داره یه وقتایی تنهای تنها باشه بدون اینکه هی چکش کنن
یاشار جواب ارشدت چی شد؟
نتیجه مطلوب بود؟
قبول شدی؟
امیدوارم موفق شده باشی
سلام .
بالأخره به روز شدم .
سر بزنی خوشحال می شم .
سوال پرسیدی بیا جوابشو ببین!
خوشحالم که سرت به کار و زندگی گرمه
اینجا وقتی پیدات نمی شه حتماً تو زندگی سرت خیلی شلوغه
ایشالا همه ی کارات ردیف باشه
نخسته
به منم سر بزن
میخوام نظرتو بدونم
منتظرم
سلام. خوبی؟ این پستت خیلی جای بحث داره.
خب عادی شدنش باعث این نمیشه که قبح کار از بین بره اما باید دید که چرا و ب چه علت یه دختر فرار میکنه؟آیا همه دخترهای فراری اونجحوریند؟ و این اونجوری یعنی چی؟ از کجا میاد؟ الا اونجوری بودن آیا بد است یا خوب؟ این خوب وب د بودن رو کی تعریف میکنه؟
و باز عادی شدن یه کار خب ...............
من زنده ام ها !
من که میگم هر چی زیاد شد و متداول عادی هم میشه ....اما زیاد شدن به معنی خوب بودن نیست ..
سلامم یاشار جون:
خوبی؟؟؟
به نظر من عادی شدن یه مسئله باعث میشه قبح قضیه به نوعی ریخته میشه ولی بدون فکر بودن مسئله ی جداگانه ای...
گاهی هم واقع عادی نمیشه یا اصلا نمیتونی راجع بش فکر کنی و مجبور میشی که دست ه یه کارایی بزنی که بعد پشیمان بشی ولی یادت باشه ؛بهت قبلا گفته بودم...این شرایطه که آدما رو تعریف میکنه...
نه آدما شرایط رو...
دوم اینکه هر چیزی اول بار که انجام میدی چه خوب چه بد برات سخته ولی بعد که قبح قضیه ریخت ..عادی میشه...
ولی حتی در صورت عادی شدن باز هم جای فکر کردن دارند..
یه موقع ظرف یک ثانیه شرایط تغیر میکنه و یکسان باقی نمیمانه...
همه چی همیشه جای فکر کردن داره...حتی این عملی که به نظر من اصلا هم عادی نشده تو جامعه ی ما و واقعا باعث تاسف اگر کسی براش این کارها و فساد جامعه عادی بشه...
چون در این صورت تبدیل به معضلی مشه که دیگه نمیشه جلوشو گرفت...
هر چیزی یه جاهایی میشه جلوشو گرفت ولی اگر عادی بشه اصلا امکان پذیر نیست...
پیش منم دوست داشتی بیا...
فدای تو..
یا حق!!!!
سلام یاشار جون!
میتونم فضولی کنم در مورد علت این نوشته؟
------
نه عزیزم هیچ ربطی نداره به زیاد شدن یه فعل!
اگه چیزی زیاد بشه زشتیش از بین نمیره بلکه فقط چشم و گوشمون عادت میکنه بهش!
دیگه اونقدر ها برامون عجیب نیست این از عادت های عجیب ما آدم هاست!!!!
مثال هاشم تو دنیا و ایران زیاده
سلام
هان .... آهان
چیزه . آره دیگه اینجوریاس
هر چقد هم زور بزنیم حداکثر بتونیم خودمون رو نسبت به این چیزها حساس کنیم.
مطلب خیلی خوبی بود و به نکته ظریفی اشاره کردی. ممنون.
سر نمی زنی ها
فعلا
الله
سلام
یه نمونه مدرن از فرار هم وجود داره !! می دونید همین ماها یعنی کسایی که شاید در ظاهرفکر کنن این کار مثلا همین فرار خیلی قبیحه و این دختر پسرهایی که این کارو می کنن عجب موجودات چه و چه هستن و شک می کنیم تو این که چرا فکر نمی کنن و ساده لوحانه با مسئله برخورد می کنن ووووو شاید همین کار رو مثلا همین فرار رو به شکل مدرن و مد روزش و حتی خیلی باکلاس !! انجام بدن و احساس هم نکنن که همون کاره ولی شکلش فرق کرده !
یه مثلا میگم تا منظورم رو بفهمید : دختر پسر تحصیل کرده و روشنفکری ! رو در نظر بگیرید که به دلیل مخالفت خانواده نمی تونن با هم ازدواج کنن ... خب یه راه وجود داره ، یه فکر از نوع فوق لیسانس به بالا و تا حدودی های کلاس !! :))) هر دو تصمیم می گیرن برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برن و ادامه اش تقریبا معلوما ... اونجا دیگه به این اندازه زیر نظر خانواده نیستن و کمی مستقل تر می تونن تصمیم بگیرن و حتی حالا برای اینکه تنها نباشن خانواده ها هم ترجیح می دن که ازدواج کنن ووو در نتیجه می تونن بعد یه مدت با هم ازدواج کنن .... من از این کار تعبیر به همون فرار می کنم ... اتفاقی که سالها پیش می افتاد به شکل ساده ترش ... وقتی اجازه خانواده نبود دختر و پسر باهم فلنگ و می بستن و د فرار !
خب البته این با موضوع مطرح شده تفاوت داره اما به نظرم اومد بگم چون خیلی کارای ما هست که در شکل ساده اش می شه زشتی اش رو دید و دیگران رو به خاطرش سرزنش کرد اما ممکنه ما همون کارو در شکل دیگه ای انجام بدیم و به خاطر تزئینات و رنگ و لعاب خاص اش به رو خودمون هم نیاریم یا ندونیم که همون کاری که به نظرمون زشت بود رو انجام دادیم
کاش تو رفتار خودمون هم بیشتر دقت می کردیم
موفق باشید
در پناه حق
قصه ی قشنگی بود
دردی که خیلی ها حسش کردن
حتی خود من
که نزدیک بود واسه عزیز ترین دوستم اتفاق بیوفته
الله
سلام
عادی شدن باعث می شه از زشتی اون کار کم بشه در نتیجه کم کم باعث می شه فراموش کنیم اصل مطلب درس نیست و به همون اندازه بار اولی که انجام شده زشته
ولی واقعا این مسئله زیاد شده ؟ عادی شده ؟ اگه عادیه خب ما هم امتحان کنیم شاید هم بد نبود ؟!!! :)))
موفق باشید
آره منتظر عزیز
حتما به تو یکی پیشنهاد میدم که حتما حتما امتحانش کنی
به تو یکی خیلی میاد :) :)
سلام دوست مجازی من.
معمولی بودن یه مسئله و تکراری بودنش طبیعیه که دیگه اجازهی فکر کردن رو از ما آدمهای ماشینی میگیره.
خب دوست جون
منم حرفم سر همینه که چرا اینجوری میشه
اصلا چرا آدما ماشینی میشن که اینجوری بشن
اولا چه بد اخلاق!!
دوما نه! عادی شدن کاری دلیل بر درست بودنش نیست!!
سوما ..تو چرا دیگه نمیای پیش من!!قهرم
اولا کی بد اخلاق؟؟؟؟؟
دوما منم باهات موافقم
سوما میام خب
حالا این دفعه رو قهر نباش قول میدم بیام
سلامم یاشار جون:
خوبی؟؟
بدو بیا آپممم بدوبدو که از داستان عقب نمونی...
بازم میام راجع به این پستتت نظرمو میگم سر فرصت..
فدای تو..
فعلا...
سلام شهرزاد عزیز
میام عزیزم
حتما به زودی بهت سر میزنم
ممنون که خبرم کردی
مگه قراره آدم هر چی بنویسه واسه خودش یا دوستاش اتفاق افتاده باشه؟
منم چند وقت پیش یه داستان مشابه خوندم
برای نویسنده ی اون داستان هم یه چند تا کامنت گذاشتم
اما وقتی حرفای من هیچ اثری تو نتیجه ی کار نداره بهتره دیگه مزاحم قضیه ی فرار هیشکی نشم
صلاح کار خویش خسروان دانند
و من از دسته این جور آدما خیلی دلخور می شم
همیشه راحت ترین تصمیم درست ترین نیست
مگه نه؟
میدونم که صلاح کار خویش خسروان دانند ولی میدونی که پرستوی عزیز همیشه باید صلاح اونایی رو که دوسشون داری بگی هر چند که اونا در اون لحظه درک نکنن و یا تو رو تو اون لحظه متهم به چیزای دیگه بکنن ولی شیرینی وظیفه دوستی به دشواری و این تلخی هاست
در ضمن اگه اینا از قوه تخیل اون دختر برگرفته شده باشه..پس آخرش بر نمی گشت....
سوار ماشین می شدو شاید بعداْ بر می گشت...!!
گاهی اوقات آدم دست به کارهایی می زنه که خودش هم می مونه یعنی من بودم؟؟!!!
من که از این کارها نفرت داشتم...
اینا مال آدم های ضعیفه...!!
اوکی؟!