-
معما
1392/09/14 08:07
آسان شدنی در کار نیست معماها حل نمی شوند بزرگتر می شوند من در چهارراه سردرگمی ایستاده ام دقیق تر بگویم از پا افتاده ام اینجا تاریک نیست اما چراغ ها همه قرمزند احتیاط شرط عقل است اما دیوانه ها دل به دریا می زنند و قمارها دیوانه ها را دوست دارند آسان شدنی در کار نیست معماها حل نمی شوند بزرگتر می شوند بزرگتر و بزرگتر...
-
ترس از روح
1392/09/13 08:05
با اینکه گناهی ندارم اما من از روح می ترسم از روح خودم که دستش را بر گلویم بگذارد و فشار دهد تو هم از روح بترس از روح من که نیمه دیگرش را به غریبه ای بخشیده ای اگر دستش را بر گلویت بگذارد و فشار دهد چرا که کوله باری از گناهی!
-
دلتنگی و سرخوشی!
1392/09/12 08:05
دلتنگ تو که می شوم یک پیک مشروب می خورم دلواپس من نباش هر روز سرخوشم!
-
فرار
1392/09/07 10:00
گذاشتن و فرار کردن همیشه راحت ترین راه حل ممکن بوده , اینکه بزاری و بری و پشت سرت رو هم نگاه کنی که اونایی رو که بهشون پشت کردی با مشکلاتشون چطور کنار میان و چطور چاره ای برای مشکلشون پیدا میکنن خیلی ساده است که چشماتو به مشکلات اونی که چن سال یا چن مدت باهاش زندگی کردی ببندی و بعد به بهانه زندگی خودت و مشکلات خودت به...
-
باشگاه بدنسازی!
1392/09/06 14:31
دیروز به اصرار دوستان برای اولین بار در طول زندگیم به یه باشگاه بدنسازی و فیتنس رفتم و باهاشون همراه شدم برام آدمایی که اونجا میومدن جالب بودن بیشترشون بدون اینکه توجه کنن که واقعا هدف از وجود چنین باشگاهی و هدف اصلی و نهایی از وجود چنین جا و چنین دستگاههایی چیه, فقط و فقط به فکر این بودن که بالا تنه شونو مثلثی شکل...
-
توهم
1392/09/01 11:40
روی تخت بالش را بغل میگیرم به تو فکر میکنم و چشم هایم را می بندم آنسوی دیوار باران دارد می بارد تو با انگشت هایت به شیشه می زنی و با سوت ملودی آهنگ مشترکمان را می نوازی من روی تخت بالش را بغل میگیرم به تو فکر میکنم و چشم هایم را می بندم قسم خورده ام که در را باز نکنم تو هیچ حرفی نمیزنی فقط با انگشت هایت به شیشه می...
-
تفاوت
1392/08/18 17:28
دهانم بوی الکل می دهد دهانت بوی خوش عطر بهشتی مگر هر دو مان سیب و انگور نخوردیم؟
-
به هم رسیدیم!
1392/08/18 17:25
تو تشنه و من زخمی مثل گرگ و بره به هم رسیدیم بزاق تو درمان زخم عفونی من بود و خون من سیرابگر تشنگی تو!
-
نه تو , نه من
1392/08/12 14:17
نه تو ثریا می شوی که روی بازگشتن داشته باشی و نه من شهریار که جسارت پس زدن! و داستان باز هم با نرسیدن تمام می شود!
-
خلا بزرگ
1392/08/10 16:54
خلا بزرگی توی زندگیم هست, که درسته که الان تو دیگه نمیتونی کاری براش بکنی اما باعث و بانی اش و دلیلش تو بودی دارم فکر میکنم که اگه این مدتی که این همه انرژی و زمان گذاشتم که تورو, هم اون چیزی که خودم میخوام بسازم و هم اون چیزی بمونی که ماهیت خودت رو از دست ندی , همه رو هدر دادم و همه اش از دستم رفته شوخی نیست , مدت...
-
یک یازده دوباره
1392/08/09 14:54
یادمه همیشه دوست داشتم اینجا روراست باشم وچیزایی که میگم راست باشن و از دروغگویی پرهیز کنم و تمام جنبه های دیگه زندگیمو که توی دنیای واقعی نمیتونم نشون بدم اینجا نشون بدم و از کسایی که اینکارو انجام میدادن و توی وبلاگشون بی پروا و بی پرده حرف میزدن خوشم میومد و حتی بیشترشونو جزو لینکام قرار میدادم که هم از خوندن...
-
شهریار
1392/07/07 20:27
نه تو ثریا می شوی و نه من شهریار(1) اما سالها بعد اگر روزی شود که ثریا شوی و بازگردی من قول می دهم که شهریار نباشم که دست رد به سینه آمدنت بزنم من قول می دهم که به پیشباز آمدنت راه را آب بپاشم که غباری نباشد(2) قول نمی دهم اما شهریاری باشم که شعر بی وفایی نخوانم(3) و از دیر بودن آمدنت خبر ندهم جان به قربانت می کنم و...
-
یه جشن ساده
1392/06/21 00:41
یه جشن ساده بین مردم خوب و خونگرم سنندج به زبان محلی کردی هرچند که من بیشتر حرفها و بخشهای مراسم رو متوجه نشدم و نفهمیدم ولی فضای صمیمی و شادش باعث تجدید روحیه در من شد و تنوع گذران وقت در غربت (که تا حالا تکراری نشده) موجب طراوت روح و رفع خستگی شد
-
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
1392/06/09 23:09
من این ترانه رو با صدای همای شنیدم که بدجوری به دلم نشست به یه بار شنیدنش می ارزه از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن می روی شاید...
-
کشف
1392/05/27 16:06
هنوز هم وقتی به کشف خویشتن می پردازم مسیر درست را از روی در پای تو دنبال میکنم و پرچم کشف و فتح خویشتن را وقتی روی قله های خود با بیرق تو جایگزین میکنم کابوس وار به این سوال می رسم که: تنگنای این درون تاریک را بی چراغ و فانوس چه زمانی پیموده ای؟ و بی ادعا کشف خود را به رخ نکشیده ای که من اینچنین خود را از تو می شناسم؟
-
سنندج و یه روز خوب
1392/05/25 18:01
تقریبا یه ماهی میشه که توی سنندجم و میتونم بگم که نگاه مثبت من به مردمانش و به شهرش نه تنها کمرنگتر نشده بلکه کمی هم مطمئن تر شدم که نظرم در موردش صحیح بوده از قدیم هم تصویر حدودا زیبایی از مردمان کرد داشتم اما این تصویر از وقتی که به اینجا اومدم زیباتر شده , تمام این حرفا از این ناشی میشه که واقعا جو جالب و گیرایی در...
-
سنندج شهر کردهای خوش هیکل
1392/05/02 19:33
الان حدود یه هفته است که توی استان کردستان و شهر سنندج مستقر شدم و دارم از هوای این شهر استنشاق میکنم با اینکه با هموطنای کرد غریبه نبوده و نیستم اما سنندج برام به مراتب متفاوت تر از سایر جاهاییه که دیدم یا در موردش شنیدم سنندج شهر کردهای خوش هیکل و خوش قد و قامت و خوش پوش با رنگهای شاد و زنده است مردم خوبی داره و همه...
-
ناب
1392/04/27 00:05
یه اس ام اس ناب پیدا کردم که حیفم اومد اونایی که از اینجا میگذرن نخوونن "تاریخ تولدت مهم نیست تاریخ تبلورت مهمه اهل کجا بودنت مهم نیست اهل و بجا بودنت مهمه منطقه زندگیت مهم نیست منطق زندگیت مهمه"
-
تف سربالا
1392/04/25 21:27
وقتی نزدیکترین آدم بهت , وقتی نزدیکترین دوستت , یهو میشه دشمن یا میره به جبهه دشمن , دیگه دستت واسه همه رو شده است! دیگه همه میدونن که چی توی چنته داری؟! اونوقته که دیگه هر کاری که بکنی میشه تف سربالا
-
بچه ای از تو
1392/04/24 23:02
متن یکی از ترانه های ترکی که من خیلی دوستش دارم و مفهوم خیلی عاشقانه ای داره رو اینجا میزارم یه تیکه ای از این ترانه هست که بدجور دوستش دارم و اون تیکه رو هم با معنی می نویسم Senden çocuğum olsun istiyorum Seni tanıdığım gün Ömrümün en güzel günüdür Saçların hoyrat dağların En asi gülüdür Senden çocuğum olsun...
-
روشنفکری
1392/04/22 21:39
گاهی وقتا پیش میاد توی همین جامعه خودمون , اونایی که بیشتر از بقیه ادعای روشنفکری میکنن خیلی بدتر از بقیه برخورد و رفتار میکنن برای نمونه , طرف بصورت سیستم حذفی و توهینی کار میکنه و ادعای روشنفکری هم میکنه , مثلا یکی از دوستان به جای اینکه نحوه رفتار و تعامل و ارتباط برقرار کردن با همه نوع عقیده و طرز برخوردی رو به...
-
از ایده تا عمل
1392/04/21 23:29
اگه یه نفر یه آرزو رو با یکی پایه ریزی کنه و وسط راه همون آرزو رو با یکی دیگه عملی کنه و بهش جامه عمل بپوشونه , اونوقت...
-
مریضها
1392/04/21 21:47
انقدر حرصم میگیره از کسایی که به دروغ یه کاری رو که اصلا عمرا توان انجامشو داشته باشن رو به اسم خودشون تعریف میکنن و فکرم میکنن که مردم انقدر احمقن که هر چی اینا بگن رو باور میکنن (البته به نظر من اینا واقعا مریضن) بدتر از اونا کسایی هستن که با اینکه خودشم میدونه که تو میدونی که اون کاری رو که داره در موردش ادعا میکنه...
-
ارزش معنوی یه کادو
1392/04/20 22:37
وقتی میگن در مورد کادو دادن و کادو گرفتن به ارزش معنوی اون فکر کن و نه به ارزش مادی اش, همیشه منو یاد دوران کارشناسی میندازه و اینکه چه خوب شد من در اون برهه از زندگیم , اون مرحله رو تجربه کردم و الان بدون اینکه کسی بهم یادآوری کنه همیشه به بعد معنوی قضیه فکر میکنم و نه به جهت مادی اش! اینکه کسی به یاد من بوده و در...
-
(آیا) همه چی آرومه (؟؟؟)
1392/04/14 00:58
در ماشینو می بندم و استارت میزنم , کجا میخوام برم؟ نمیدونم! فقط راه میفتم مثل همیشه سی دی رو روشن میکنم و حمید طالب زاده شروع میکنه به خوندن " همه چی آرومه , تو.............." از خودم بیخود میشم دیگه بقیه شو نمیشنوم که چی میخواد بخونه تو همین اولش گیر میکنم فقط دارم "همه چی آرومه" رو توی ذهنم...
-
خوره
1392/04/12 22:56
گاهی وقتا میشه که یه فکر (جدای از اینکه خوبه یا بد , امکانپذیره یا غیر ممکن) مثله خوره میفته به جونت و تا جایی که میتونه از درون میخوردت و خالیت میکنه و می مونی که در قبالش چه تصمیمی بگیری و چه عملکردی داشته باشی
-
kuzu kuzu
1392/04/11 22:18
قسمتی از ترانه kuzu kuzu از خواننده معروف ترک Bak! Kırıldı kolum kanadım Olmadı, tutunamadım Zor! Yokluğun çok zor Alışamadım Vur, vur bu akılsız başı Duvarlara Taşlara vur sevabına Sonra affet, gel bas bağrına Süzüldüm, eridim Sensiz olamadım İşte kuzu kuzu geldim Dilediğince kapandım dizlerine Bu kez gururumu ateşe...
-
دغدغه های روزانه
1392/04/10 00:49
این روزا بازم ذهنم مشغوله و انگار که همه فکرای عالم رو انداخته باشن رو شونه های من که من مشکلات رو حل و فصل کنم واسه همینه که بیشتر پرت و پلا میگم و حرفام پیوستگی لازم رو نداره 1. یادمه یه فیلم خانوادگی می دیدم که آقاهه و خانومه سر هیچی دعواشون شده بود و قهر و قهرکشی بود بعد اون خانوم باتجربه که توی فیلم بود حرفای...
-
مقصر
1392/04/07 00:47
بعضی از آدما عادت کردن که توی هر کاری دنبال مقصر بگردن حتی اگه مطمئن باشن که دلیل اصلی شکست و به کام نرسیدن اون مساله خودشونن انگار که مقصر قلمداد کردن یکی دیگه تسکینی باشه برای درداش و یا کمی از بار شکستش کم کنه با اینکه خودش میدونه و مطمئنه که مقصر کسی نیست جز خودش! اما بازم دنبال مقصر میگرده , انگار عادت کرده که...
-
من بد بودم اما بدی نبودم
1392/04/05 23:41
عادت کردم به اینکه هر چیزی رو مطلق بخوام و هر چیزی رو مطلق تصور کنم و تمام خواسته ها و آرزوهام بصورت ایده آلی در اومدن انگار نه انگار که این دنیا همش نسبیه و همش داره دور نسبت میچرخه همیشه کارای خوبو(یه بهتره بگم کارای مطلوبو) از آدمای خوب یا آدمایی که تصویر خوبی ازشون توی ذهنم ساختم انتظار دارم و کارای بدو(کارای...