-
داستانک های حیوانات 10
1393/06/06 18:33
مزرعه دار داشت گاو رو میدوشید و در همین حین هم داشت با گاو حرف میزد اعتقاد داشت که حیوونا حرفاشو میفهمن , داشت میگفت: تو برام گاو با برکتی هستی اما اگه بتونی یه کم شیر بیشتری بهم بدی منم قول میدم که روزی دو تا سیب بهت بدم و هفته ای یه بار هم شبدر برات تهیه کنم البته میدونم توی طویله جات خوب نیست اما میتونم گوسفندارو...
-
داستانک های حیوانات 09
1393/06/04 18:33
دو تا سگ مزرعه دار نشسته بودن جلوی در و داشتن بدرقه مهمون مزرعه دار رو تماشا میکردن , سگی که سن و سالش بالاتر بود رو به جوونتر کرد و گفت نظرت راجع به رابطه مزرعه دار با مهمونش چیه؟ سگ جوونتر یه نگاهی به مزرعه دار و مهمونش کرد و برای اینکه یه چیزی گفته باشه گفت به نظر میاد که دوستان صمیمی و خوبی باشن و رابطه شون نزدیک...
-
داستانک های حیوانات 08
1393/05/23 23:58
تابستون امسال به دنیا اومده بودن و عشق به دریا داشت دیوونه شون میکرد دو تا ماهی کوچولوی قرمز توی برکه! یکیشون از توانایی های مزرعه دار خیلی شنیده بود که میتونه اونارو از تو برکه برداره و ببردشون و به دریا برسونه و اون یکی از حیوونای دیگه راجع به بارونای سیل آسای بهار شنیده بود که یه رودخونه فصلی درست میکرد که از مسیر...
-
داستانک های حیوانات 07
1393/05/21 23:56
قناری داشت با چلچله ای که هر سال تمام زمستون میرفت یه جای دیگه و بهار دوباره برمیگشت , بحث میکرد آخه تمام زمستونی رو که چلچله اونجا نبود توی قفس طلاییش نشسته بود و به تک تک حرفای چلچله که همش از روی تجربه و حاصل سفرهاش بود فکر کرده بود , به تمام حرفایی که تمامشونو قبول کرده بود و حالا که بحثشون گل انداخته بود با تمام...
-
داستانک های حیوانات 06
1393/05/19 23:55
لگدی رو که گربه از مزرعه دار میخورد یا چیزایی رو که به طرفش پرت میکرد و بهش میخورد رو هیچ کودوم از حیوونا تجربه نکرده بودن اما با این حال به حال اون گربه همیشه غمگین و همیشه افسرده به خاطر اینکه گاهی مورد توجه همسر مزرعه دار بود و به خاطر اینکه موشهای انبار رو بگیره گهگاهی نوازشش میکرد رشک میبردن و حسرت میخوردن فارغ...
-
داستانک های حیوانات 05
1393/05/17 23:54
سگ داشت با کبک توی قفس مزرعه دار از اتحاد بین حیوونا و همدلی و دوستیشون حرف میزد و کبک تقریبا باور کرده بود که حرفایی که سگ میزنه همشون بدون کم و کاست درستن , که ناگهان جغد که داشت حرفاشونو می شنید رو به سگ گفت: " ببینم تو که بیشتر طرف مزرعه داری تا طرف حیوونا , مگه تو همونی نیستی که وقتی مزرعه دار میره شکار کبک...
-
داستانک های حیوانات 04
1393/05/15 23:52
برای مزرعه دار پرورش دادن با ندادن و فروش کره اسب خوب و خوش نژاد با توجه به سودش و اسب خوبی که توی طویله داشت مهم بود برای همین گاه گاهی مادیان های زیبایی برای جفت گیری با اسبش می خرید و میفروخت اما تربیت کردن یا نکردن کره الاغ , براش اهمیتی نداشت و واسه همین رسیدگی هایی که به اسب میشد همه حیوونات بخصوص الاغ , اسب رو...
-
داستانک های حیوانات 03
1393/05/13 23:50
کرگدن پوست کلفت بدقواره بدجوری خودش رو میگیره و همتراز اسبهای نجیب و زیبای تک شاخ افسانه ای و حتی گاهی فراتر از اونا میدونه!
-
داستانک های حیوانات 02
1393/05/12 23:49
الاغ ارابه خودشو که خیلی هم دوست داشت بست به خودشو جغد خواب آلود رو هم سوار ارابه کرد و شاد و شنگول به راه افتاد توی مسیری که اتقاقا خیلی هم شلوغ بود و از روبرو و پشت سر ارابه های زیادی میومدن , مدام روشو برمیگردوند عقب و داشت با جغد صحبت میکرد و حواسش هم پرت میشد و حتی چندین بار کم مونده بود که با ارابه های دیگه...
-
داستانک های حیوانات 01
1393/05/11 23:47
بقیه حیوونا بهش میگفتن "آشغال جمع کن" یعنی با اون یونیفرم یه دست سیاهی که داشت این لقب بهش میومد , کلاغ هیچ توجهی نمیکرد که چیزی به دردش میخوره یا نه؟ میتونه براش مفید باشه یا نه؟ و هر چیزی رو که سر راهش می دید جمع میکرد و می برد به آشیونه اش و دل این رو هم نداشت که وقتی چیزی از داشته هاش که برای خودش بی...
-
گرگ درنده
1393/04/30 09:48
چوپان دروغگو راست میگفت: تنهایی خودش گرگ درنده است! پ.ن: از روی دیوار یه کارگاه
-
از روی درد و دل
1393/04/26 14:15
زن: تو یه آدم پستی! مرد: .... (با چهره ای حاکی از تعجب و سوال) زن: تو از روی درد و دل من در مورد من قضاوت کردی , تو حق نداشتی از روی حرفایی که داشتم باهات درد و دل میکردم در مورد من قضاوت کنی , تو یه آدم پستی , خیلی پست!! قسمتی از *دیالوگ فیلم Silver Linings پ.ن: یعنی میشه یه روزی مام به جایی برسیم که حداقل توی حرف...
-
روی نیمکت
1393/04/25 21:45
تو شاید یادت نباشه اما... کفش های تازه ام , پاهام رو زده بودن و توی اون روز خوب , من دیگه نه پای همراهیت رو داشتم و نه نای راه رفتن! توی یه پارک روی یکی از نیمکت ها نشستیم تا نفسی چاق کنیم! و من مدتهاست که روی اون نیمکت جا موندم!
-
تصمیم های کم دوام
1393/04/25 21:36
دوباره تصمیم گرفته بودم روزمو بدون هیچ اعصاب خوردی و بدون به زبون آوردن هیچ حرف نامناسبی به شب برسونم , اما توی این شهر فقط کافیه چن دقیقه ای رو پشت رل یه ماشین بشینی تا یه همچین تصمیمی توی همون دقیقه های اول نقش بر آب بشه و منم وقتی به خودم اومدم دیدم غر زنان دارم یه چیزایی به این و اون نسبت میدم فقط همین یه مورد...
-
بیشعوری
1393/04/24 09:29
آدم بیشعور همیشه بیشعوره , لازم نیست سرشو بکوبه به دیوار تا آدم متوجه بشه که بیشعوره! همینکه وقتی مشکلی براش پیش میاد , تو دلسوزانه و خیرخواهانه پیش میری و وقت میزاری و یه راه حلی واسه مشکلش پیدا میکنی تا زیاد متضرر نشه و اون مشتاقانه به حرفات گوش میده و دقیقا و یا کمی اینطرف و اونطرفتر همون کاری رو میکنه که تو بهش...
-
جایزه
1393/04/24 00:07
اون شب که برای اولین بار باهات حرف زدم , تا دیروقت از خوشحالی خوابم نمیبرد , پتو رو میکشیدم روی سرم , اما انقدر انرژی داشتم که میخواستم یه جوری تخلیه بشم , بلند میشدم و راه میرفتم , به حرفامون فکر میکردم و غرق در شادی میشدم و با اشتیاق آب پرتقال میخوردم نمیدونم کی خوابم برد , صبح که نای بیدار شدن نداشتم به افتخار این...
-
اجازه
1393/04/23 23:50
چشماتو که نگاه میکردم پاهام رو زمین نبود , ازت خواهش کردم که دستتو بگیرم تا واسه همیشه کنار تو بمونم , اما شریعتت اجازه نداد! حالا خیلی وقته که سرگردون و آواره ام
-
آلمان قهرمان
1393/04/23 09:45
بالاخره تیم محبوب من آلمان , جام جهانی رو از چنگ همه در آورد و قهرمان شد.
-
پروانگی
1393/04/22 12:22
"پروانگی" فیلمی است که در لایه ظاهریش در مورد یه خیانت حزبی که داره از دیدگاه و منظر خیانتکار روایت میشه ساخته شده , چیزی که این وسط این فیلم رو جالب و جذاب میکنه وجود رابطه دوستی دیرین بین دو مرد که یک زن رو تا حد مرگ دوست داشتن نیست بلکه جذابیتش به اینه که کارگردان تصمیم گرفته که داستان یه خیانت بزرگ رو از...
-
یه دلتنگی قدیمی
1393/04/22 10:43
دیشب داشتم توی بخش نظرات یه وبلاگ قدیمی دنبال آدرس دوستای خوب قدیم می گشتم که بهشون سر بزنم چنان تقلایی برای این کار داشتم که انگار من از ارتباط جدید می ترسم , انگار که حتما باید همه اون افراد رو دونه به دونه چک کنم که ببینم با زندگی چطور کنار اومدن یا میان , انگار که من به یه آرمان والا وفادار بودمو حالا دارم دنبال...
-
دوباره بیدمجنون
1393/04/21 22:22
اینجا اولین جایی بود که شروع کردم به نوشتن واسه همین یه جورایی حس دیگه ای بهش دارم چیزی مثل حس وطن حس خوب خونه مثل زبون مادری مثل اولین عشق مثل هر چیزی که تورو از خود هر روزی جدات میکنه و به خود تازه یافته ی قدیمی ات هدیه میده پ.ن: دوباره برگشتم! ببینم میتونم دوباره بنویسم؟ (شایدم کمی متفاوت) پ.ن2: دلم همه دوستای...
-
پرواز و راه فرار
1392/11/21 11:10
همانند جوجه نابالغ یک پرنده کوچک که پیش از اتمام پاییز نتوانسته است خود را به پرواز برساند باور کرده ام که سهم من از زندگی یک نیمه از تابستان یک پاییز و شاید کمی از زمستانی باشد که مرا به خواب خواهد برد باور کرده ام که بهار با تمامی شور و بیداری اش افسانه ای است که در تقویم کوچک عمر من نمی گنجد باور کرده ام که مرگ...
-
شعری از نو
1392/11/19 11:10
تو را که خط می زنم از شعر یک صفحه خالی می ماند و چند علامت سوال و یک نقطه در آخر خط من از سوال ها بی هیچ جوابی گذشته ام و اکنون به نقطه رسیده ام به آخر خط تمامی صفحه را از انتها بر می گردم نمی خواهم تمام شوم می خواهم این شعر را از نو بسرایم.
-
پایین را نگاه نکن!
1392/11/17 11:10
پایین را نگاه نکن دستت دلت یا شاید پایت بلرزد خودم خواستم که نردبان تو باشم! پایین را نگاه نکن تو باید به اوج می رسیدی و اگر اینگونه از خویش گذشتم تا از روی گرده های من بر فراز همگان ایستاده باشی شهوتی مهار ناشدنی بود که از اعماق بر من زبانه می کشید ساختن ات پرداختن و پیراستن ات و نردبانت شدن همچون تکلیفی سنگین بر...
-
تشییع جنازه!
1392/11/16 14:07
اتاق به هم ریخته است ته سیگارهای نیمه سوخته بسان انسانهای متوهم که با گمان فراز مغزها از سرزمین خویش می روند از زیر سیگاری بیرون ریخته اند سردرگم و گیج! پتو, ملافه (ملحفه) و شیشه خالی مشروب بی هیچ خیال کجی روی تختخواب دراز کشیده اند و به ستاره های کاغذیِ سقف آویز خیره شده اند گوشی تلفن همچنان سوت می زند انگار که تا...
-
باد آورده
1392/11/05 18:14
یک روز جوجه ناتوانی را ارزانی ام کرد و روزی دیگر سیمرغ قدری را با خود برد باد آورده را باد می برد اما تمام سالهای جوانی ام با زحمت و بیگاری شبانه روز در این میانه گم شدند
-
می دانی عشق...!؟
1392/11/03 18:14
می دانی عشق با تو نه می شود راه آمد نه بی تو می شود راه رفت من اما نمی دانم تو را در کوچه گم کرده ام یا در خانه؟ در خیابان باختمت یا در قمارخانه؟ یک جای این خاک ، باد از دستم گرفتت یا خوابی بوده ای آشفته؟ و انگار که خود رفته باشی هنوز جای خالی ات را حس می کنم می دانی عشق من شناسنامه ای نداشتم تا نامت را در اندرونی...
-
سال پنجم
1392/10/18 00:01
بدون تو ، حالا دیگر خودم را جمع و جور کرده ام بعد از پنج سال سختی که رفتی و تنها بودم حالا دیگر یاد گرفته ام نه اینکه به نبودنت عادت کرده باشم اما یاد گرفته ام که بار خودم را خودم باید به دوش بکشم یاد گرفته ام ، اینطور نیست که همیشه کسی باشد که بیشتر بار مرا به دوش بکشد و فکر میکنم این همانی است که تو دلت میخواست یادت...
-
یک اشتباه دو طرفه
1392/10/17 18:13
خوش باوری مرا دست کم گرفته بودی میخواستی کمی تفریح کنی من حد خودم را نشناختم عاشقت شدم . ملامتت نمیکنم یک اشتباه دوطرفه بود
-
دو خط نامه
1392/09/15 08:08
سلام دو خط نامه ات به دستم رسید می خواستم بگویم : مختصر بود و مفید اما دیدم شاید مختصر باشد اما برای من مفید نبود خودم را جای تو نمی گذارم که ببینم آیا برای خودت مفید بوده است یا نه؟ فقط خواستم بدانی دو خط نامه ات به دستم رسید مختصر بود و دردآور!