سوتفاهم


هر دوی مان اشتباه کردیم

تو شیفته شعر بودی

و من  عاشق چشمهای روشنت

و اشتباه همینجا رخ داد


من از نگاه تو سرودم

و تو یک شاعر را ستودی!


تو چشمهایت را به دیگری بخشیدی

شعر و سرچشمه خشکید

و شاعر فراموش شد

قبل از تو


شیطان تو بودی

که مرا وسوسه کردی به زمین

به خلوت

به یک جای دنج

وگرنه من با ابلیس

نان و نمک خوردگان دیرین بودیم

قبل از اینکه تو بیایی

تفاوت


دوستت دارم های تو

ورد های کهنه لوح های رنگ و رو رفته ای است

که پشت هر کدامشان تکرارها لولیده اند و عادتها خوابیده

دوستت دارم های من اما

احساسهای ناب و گرمی است

که هر ذهن باکره ای را به آغوش و بوسه وسوسه میکند

و تجربه یک بستر داغ!

شانه های رفیق


حالا دیگر شانه های خانه ها هم

مامنی برای پرندگان نیست

چرا که خانه ها هم

از شانه های رفیق بالا می روند

؟


این روزا توی صفحات فیسبوک یه چرخ که بزنی میتونی پیج های زیادی رو پیدا کنی که اسم یه دختر و بعدش کلمه جنده به عنوان کلمه توضیحی اونه! وقتی یه پیجشون میری و فرنداشونو می بینی , متوجه میشی که خیلی از آدمایی که این آدم رو با این عنوان پیج اش , فرند کردن آدمایی هستن که توی وادی اینجور کارا نیستن یا اگرم باشن انقدرا تابلو بازی در نمیارن که یه همچین کاری بکنن , اولش برای من هضم این مطلب کمی سنگین بود که چرا آدمای به قول خودمون آبرودار دارن پیج هایی با چنین اسم هایی رو اکسپت میکنن اما بعدش فکر که کردم دیدم این کلمه جنده به عنوان صفت بعد از اسم این آدمای خاص نیومده بلکه به عنوان توضیحی برای بیان کردن (شاید شغل) کاری که میکنن , میاد و این آدما شاید دلخواهشون نباشه که خودشون رو با این عنوان معرفی کنن اما قبل از اون دوست داشتن باید یه طوری خرجتو در بیاری و این شاید همون کاریه که اینا دارن انجام میدن و من هنوزم در هضمش مشکل دارم

بعد از ...


بعد از رفتن ات

زلزله ای را از سر گذرانده بودم!

هیچکس

حتی به طمع غنیمت هم , سمت ویرانه هایم نیامد!

درست ترین کار دنیا


رفتن ات در آن روز بارانی

درست ترین کار دنیا بود

پیش پایت کسی جاده را آب می پاشید

و پشت سرت نیز

داستانک های حیوانات 15

مزرعه دار چاپار رو واسه هر مسابقه ای که توی ده برگزار میشد شرکت میداد و چاپار هم همیشه توی سه مقام اول حضور داشت اما یه روز تاشیان که حسودی میکرد بهش گفت که تو که هیچوقت تو هیچ مسابقه ای اول نمیشی چرا شرکت میکنی؟ چاپار هم که جوابی نداشت سرشو انداخت پایین و حرفی نزد

اما بیلن که داشت می شنید گفت که "تو چرا حسادت میکنی تاشیان؟ چاپار افتخار مزرعه ماست اگه میبینی که از مزرعه های دیگه ای اسبای دیگه ای اول میشن دلیلش اینه که اونا فقط تو یه ررشته خودشونو اماده میکنن یا فقط یه بار مقام میارن اما چاپار هر سال و توی هر زمینه ای که مسابقه برگزار میشه یه مقام و یه افتخار برای مزرعه مون میاره"

طالع


میخواستم با تک تک درختهای این باغ قد بکشم

به آسمان برخیزم و دست نیافتنی باشم

دریغ که طالع تاکستان

روی خاک خزیدن و به سیم بستن است!

داستانک های حیوانات 14

هر وقت حیوون تازه ای به مززعه اضافه میشد همه خوشحال میشدن به جز نازلی نه به خاطر اینکه حسادت کنه , چون همه میتونستن برن و به راحتی باهاش اشنا بشن اما نازلی باید منتظر مینشست تا روزی روزگاری گذر اون از جلوی پنجره بیفته تا نازلی هم بتونه ببینه و باهاش آشنا بشه و این انتظار همیشه جزو سخت ترین کارا بوده براش

بی نقطه آغاز


برای تو

من خط مرز بلوغت بودم

که سالها پیش

لحظه ای از ان رد شده ای

برای من اما

تو مسیر بی انتهای خوشبختی بودی

که نقطه آغازی نداشتی